يادداشت سردبير٬ شماره ٢١١
سياوش دانشور
دورنماى تحولات سياسى ايران

بحران مزمن و حاد جمهورى اسلامى و بن بست راه حلهاى درون حکومتى همواره سوال آينده تحولات سياسى ايران را باز گذاشته است. اگر از عده اى مهجور سياسى بگذريم که در احمدى نژاد و سران اوباش سپاه پاسداران سيماى رضا خان ميرپنج و آتاتورک و يک پروسه جذب در اقتصاد جهانى سرمايه دارى را موعظه ميکنند٬ جنبشهاى سياسى و طبقاتى اصلى در ايران همچنان بر راه حلهاى خود تاکيد ميکنند. رويدادها و تحولات دو سال اخير در ايران و همينطور خيزشهاى انقلابى در منطقه خاورميانه و شمال آفريقا٬ اگرچه براى عده اى به بازبينى افقها و روشهاى کلاسيک منجر شد٬ اما اين چيزى جز سردرگمى سياسى در دورانى نبود که شتاب سياست تند ميشود. کماکان قوانين پايه اى بهبود و تغيير در اوضاع چه در بالا و چه در پائين خود را ديکته ميکنند. در اين ميان آنچه تغيير کرده است پس رفتن و بن بست و شکست قطعى برخى راه حلها و امکان عينى عروج راه حلهاى ديگرى است که تا مدتى پيش "آرزو" و "اتوپى" معرفى ميشدند.

اوضاع حکومت اسلامى

١- موقعيت اقتصادى:
بحران حکومت اسلامى نه فقط تخفيف پيدا نکرده است بلکه در قلمروهاى مختلف تشديد شده است و مسئله بقاى حکومت را به يک سوال مرگ و زندگى روزمره براى کل حکومت اسلامى تبديل کرده است. در قلمرو اقتصادى امروز صحبت کردن از "بحران اقتصادى" صرف بشدت مبهم و غير واقعى است. اقتصاد ايران به همان اندازه دچار بحران نيست که مثلا اقتصاد کشورهاى مشابه. بحران اقتصادى جهانى و تحريمهاى اقتصادى بعنوان فاکتورهائى در تشديد بحران اقتصادى حکومت اسلامى عمل کرده اند اما منشا بحران کنونى نيستند. اقتصاد ايران در يک فلج و بن بست قديمى قرار دارد که سياست اقتصاد گانگسترى و مافيائى و سياست از اين ستون به آن ستون دوره زيادى قادر به پانسمان زخمهاى عميق اين اقتصاد نيست. هر بررسى صرفا اقتصادى جمهورى اسلامى و ورانداز کردن مجموعه شاخص هاى اقتصادى٬ نشان ميدهد که اقتصاد ايران در آستانه يک فروپاشى تمام عيار اقتصادى است. بيکارى گسترده٬ تورم خطرناک٬ گرانى تصاعدى مايحتاج پايه اى مردم٬ بحران ورشکستگى بانکى٬ کاهش مرتب ارزش ريال٬ توقف توليد و بسته شدن بيش از نيمى از صنايع٬ احساس ناامنى عمومى اقتصادى و ريختن اعتماد سنتى به سيستم موجود٬ فساد فوق برنامه و بى حد و حصر٬ و ... جائى براى مانور حکومت در قلمرو اقتصاد باقى نميگذارد. سياست حذف سوبسيدها و هزينه اى که در اين مسير صرفه جوئى ميشود در قياس با اين وضعيت و نيازهائى که اقتصاد ايران براى يک تحرک جدى لازم دارد٬ دردى از اقتصاد ورشکسته و بيمار جمهورى اسلامى درمان نميکند.

٢- موقعيت سياسى و فرهنگى:
جمهورى اسلامى ناتوان از هر درجه گشايش سياسى و فرهنگى است. بقاى جمهورى اسلامى همواره سوال اول حکومت است و تمام تلاشهاى داخلى و منطقه اى و بين المللى براى اين صورت ميگيرد که خطر سرنگونى بويژه در اوضاع ملتهب منطقه از جمهورى اسلامى دور شود. هر گشايش سياسى در ايران مستلزم يگ گشايش اقتصادى و دادن امتيازاتى به طبقه کارگر و بخش محروم جامعه است. از آنجا که چنين امتيازى و حتى وعده دادن چنين امتيازى در قدرت جمهورى اسلامى نيست٬ به طريق اولى گشايش سياسى نيز منتفى است. گشايش فرهنگى نيز با سد ايدئولوژى اسلامى و منافع خيل وسيعى از خشکه مقدس هاى حکومتى برميخورد. هزينه اى که حکومت اسلامى براى تحميل قوانين ارتجاع اسلامى به جامعه صرف ميکند- و البته جواب نميدهد- وسيع و نجومى است. جمهورى اسلامى براى بقاى خود و سرکوب مخالفين و حتى سرکوب پاره هاى تن خود ناچار است مرتبا تکنولوژى سرکوب و قدرت نيروى سرکوب را رشد دهد. موقعيت سياسى جمهورى اسلامى در داخل هر روز تيره تر و لاجرم بقاى حکومت متکى به نيروى سرکوب و حکومت نظامى اعلام نشده و مستمر است. جمهورى اسلامى از نظر سياسى و فرهنگى نميتواند در مقابل مردم عقب بنشيند چون عقب نشينى در بالا به تهاجم در پائين منجر خواهد شد. جمهورى اسلامى حتى اگر بخواهد نميتواند از بنيانهاى ايدئولوژيک خود کوتاه بيايد٬ چون با ريختن هر ديوار کل عمارت اسلامى سقوط ميکند. 

٣- سياست خارجى
حکومت اسلامى در قلمرو ديپلماسى و سياست خارجى در يکى از بدترين دوره هاى خود بسر ميبرد. هيچ زمان انزواى جمهورى اسلامى تا اين حد عميق نبوده است. نه فقط به ليست تروريستها و تحت تعقيب ها و ممنوع السفرها و بلوک حسابهاى بانکى اضافه شده است٬ بلکه دستگاه ديپلماسى حکومت دچار يک فلج شده است. سياست خارجى اى که هر روز حکومت اسلامى را در قلمرو منطقه اى و جهانى منزوى تر و لاجرم متکى به تروريسم و قلدرى و موشک و اتم بازى ميکند٬ نميتواند حتى در چهارچوب يک بده بستان سياسى و اقتصادى نيمه معمولى با دولتها قرار گيرد. فلج سياست خارجى حکومت و انزواى بيش از پيش رژيم اسلامى٬ ادامه تعميق بحران در قلمرو اقتصاد و سياست و فرهنگ و يک گوشه بحران همه جانبه حکومت اسلامى است.

۴- جدال و جنگ جناح ها
جدال درون حکومتى جديد نيست و عمرى به سابقه جمهورى اسلامى دارد. اما ماهيت اين جدالها در هر دوره فرق داشته و ضرروتا ادامه يک خط مستقيم منافع سياسى و اقتصادى و جناحى نبوده است. ثقل جدال امروز در ايران برسر بقاى حکومت و برون رفت از مجموعه معضلاتى است که رژيم اسلامى با آن روبرو است. پروسه حذف باند احمدى نژاد ماهيتا همان منطقى را داراست که به حذف اصلاح طلبان حکومتى و ديگر باندهاى درون حکومت اسلامى منجر شد. تصوير اين جدالها با عبارات و کدهاى اسلامى و همينطور تبليغات کاذبى که تلاش دارد از نفرت مردم براى خود دستمايه سياسى درست کند نيز همواره وجود داشته اند. همين کسانى که امروز در مورد "بد حجابى" و اعمال شديدتر قوانين ارتجاع اسلامى در مجلس برسر و صورت هم ميکوبند٬ توسط خودشان در کمپين هاى نمايش انتخاباتى و غيره به وسعت اتخاذ شده است. "خوارج" سازى در جنگ جدالها يک اسم رمز براى تلاشى است که در دنياى واقعى با سد مناسبات قدرت و اصل حاکميت جمهورى اسلامى برخورد ميکند. اين جدال تا پايان عمر جمهورى اسلامى وجود خواهد داشت و در اشکال و صفبندى هاى جديدى تکرار خواهد شد.

۵- رابطه مردم و حکومت
جمهورى اسلامى عليرغم ماهيت فوق ارتجاعى اش و از آنجا که محصول سرکوب خونين يک انقلاب است ناچار است مرتبا روى بسيج مردم و کسب فرمال مشروعيت سياسى تلاش کند. جدال جناح ها يک انعکاس بلافصل تشديد تخاصم مردم با حکومت است. نخواستن جمهورى اسلامى و تشديد بحران بقا سرمنشا اصلى اين جدالهاست که در هر دوره با معضلات جديدى ترکيب ميشود. رابطه مردم با حکومت مرتبا و در پس هر دوره حاکميت باندهاى حکومتى وخيم تر شده و به يک نخواستن عظيم شکل داده است که سر منشا جنبشهاى خيابانى و اعتراضات گسترده کارگرى و دانشجوئى و تقابل روزمره زنان و جوانان با حکومت بوده است. جامعه ايران و بخشهاى مختلف آن٬ اگرچه با نقطه عزيمت هاى متفاوت٬ حکومت اسلامى را نميخواهند. حکومت ناچار است اين نخواستن را با سرکوب سياسى پاسخ دهد. امرى که در هر دوره اشکال انفجارى ترى بخود ميگيرد و با روشهاى سابق قابل ادامه نخواهد بود. معضلات جمهورى اسلامى در صورتى امکان حل و يا به تعويق انداختن داشت که اولا حکومت ميتوانست مردم را در سياست صبر و انتظار نگهدارد٬ و ثانيا در وضعيت بلافصل و فورى اقتصادى مردم تغييراتى ايجاد کند. چون اين مطلقا ممکن نيست٬ تشديد اين بحران نيز اجتناب ناپذير است. جمهورى اسلامى از اين نظر از کشورهائى مانند عربستان عقب تر است.

راه حلها و چه بايد کرد؟

١- اصلاحات:    
در ايران اصلاح طلب دولتى نداريم. واژه اصلاح طلبى در ايران مانند بسيارى از عبارات و مقولات ديگر وارونه است. اصلاح طلب حکومت اسلامى نه ميتواند اصلاحات را تعريف کند و نه ميتواند آنرا اجرا کند. اصلاحات در ايران اسم رمز بقاى جمهورى اسلامى٬ اسم رمز مقابله با سرنگونى طلبى و نخواستن مردم٬ اسم رمز بهبود رابطه با غرب و وعده ايجاد تسهيلات براى سرمايه داران٬ و اسم رمز تعريف قواعد بازى در ميان پيروان ولى فقيه و خمينى و معتقدان به نظام مرتجع اسلامى است. اصلاحات اسلامى و دربارى در دوره دو خرداد شکست خورد و ما بارها و قبل از نمايش انتخابات سال ٨٨ تاکيد کرده بوديم که "اين نوار قابل تکرار نيست" و تکرار نشد. تلاش اخير خاتمى و بخشى از اصلاح طلبان براى جا دادن مجدد خود در سر سفره "رهبر معظم" و عجز و لابه در بارگاه خامنه اى بدرستى بيانگر ماهيت اصلاح طلبى اسلامى است. امرى که موجبات انتقاد و انشقاق بيشتر در اردوى جنبش ملى اسلامى را فراهم کرده است. تلاش حکومت براى جدا کردن اصلاح طلبان و "اعلام برائت از سران فتنه"٬ چيزى جز ادامه سياست "جذب حداکثرى و حذف حداقلى" خامنه اى نيست. سياست خامنه اى بخط کردن همه زير پرچم خودش است. استراتژى اصلاح طلبى براى بقاى نظام شکست خورده و تمام شده است. ترديدى نيست مادام که جمهورى اسلامى باقى است بحث اصلاح جمهورى اسلامى هم وجود دارد اما ديگر بازيگرى در تعيين سياست ايران نيست.

٢- رفولوشن
شکست و بن بست اصلاح طلبى٬ اردوى اصلاح طلبى را در حکومت و اپوزيسيون چند شقه کرده و عده اى به "راه سوم" موهومى رو آورده اند. اصلاح طلبانى که خواهان رفرم اند اما ميخواهند رفرم را به روشهاى انقلابى و البته مسالمت آميز متحقق کنند: رفولوشون! برخى ناظران سياسى و فعالين جنبش ملى اسلامى به اين ديدگاه "راه سوم" اطلاق ميکنند. راهى که نه اصلاحات به معنى حکومتى و نه انقلاب را قبول دارد. اما اين ايده محصول دوران بعد از جنگ سرد است و قبلتر در ايران نيز توسط حجاريان عنوان شده است. زمانى که استراتژى "فشار از پائين٬ چانه زنى در بالا" فقط به چانه زنى در بالا منحصر شده بود و دورنماى شکست اين پروژه با اولين حکم حکومتى خامنه اى و قبول کروبى بعنوان رئيس مجلس مسجل شد٬ ابن بحث نيز مطرح شد که ابزار "نافرمانى مدنى" و وجه فشار از پائين بصورت کنترل شده بکار رود. جنبش سبز حکومتى تلاش کرد بدنبال نمايش انتخابات از فاکتور فشار از پائين استفاده کند اما سريعا متوجه شد که اين فشار از پائين دارد همه نظام را با خود ميبرد و لذا به سنگرهاى قديمى خود عقب نشستند. اگر اين استراتژى در جامعيت خود در بالا و ميان کسانى که بالاخره در حکومت بودند و اهرمى براى تغيير داشتند شکست خورد٬ براى عمو زاده هاى اينها که بيرون حکومت اند و از ترس عمل انقلابى به امام زاده رفولوشن رو آورده اند و هيچ اهرمى براى مجاب کردن خامنه اى و نجات جمهورى اسلامى ندارد٬ يک بازى کودکانه محسوب ميشود. رفولوشن جزو مسخره ترين سناريوهائى است که ميتوان براى ايران تصوير کرد. قبول عمل انقلابى براى اهداف رفرميستى٬ اگر در پايان جنگ سرد و در دوره انقلابات مخملى – همان کودتاهاى ريموت کنترلى سفارتخانه هاى آمريکا براى انتقال قدرت به بخش بازارى تر حکومتهاى جديد کشورهاى بلوک شرق – عنوان رفولوشن گرفت به اين دليل بود که بدرجه اى مردم را بعنوان نيروى فشار براى کنار زدن دولت موجود بکار گرفتند. اين سناريو در ايران غير عملى است به اين دليل ساده که ايران نه روسيه است و نه صفبندى سياسى مشابه با کشورهاى بلوک شرق بعد از فروپاشى را دارد. همينطور اين جريانات توان بميدان آوردن مردم و کنترل آنها براى اهداف مورد نظرشان را ندارند. نميتوان مردم را به عمل انقلابى کشيد و در نيمه راه متوقف شان کرد. همانطور که نميتوان کمى اصلاحات کرد و سوت پايان بازى را کشيد. رفولوشن بويژه در ايندوره٬ تداوم نفرت ارتجاع از انقلاب و تغييرات بنيادى است. نقطه عزيمت رفولوشن شکست سياست اصلاح رژيم اسلامى٬ تداوم نگرانى از انقلاب و "خشونت مردم"٬ و اعمال فشار حقانيت خيزشهاى انقلابى در مصر و تونس و کشورهاى منطقه است. رفولوشن در ايران محصول بن بست و شکست استراتژى سياسى اصلاح طلبى و انشقاق در صفوف اردوى ملى اسلامى و يک عقب نشينى تاکتيکى در برابر عمل انقلابى است. همينطور طرفداران رفولوشن بيشتر نيروئى هستند که خود را براى ايجاد اصلاحات بعد از جمهورى اسلامى و تحت زعامت غرب آماده ميکنند. اين نيروها فعلا از اصلاح طلبان حکومتى و يا بخشى از آنها حمايت ميکنند اما با تغيير تناسب قوا و مسجل شدن رفتن جمهورى اسلامى٬ به نيروى ضربه گير انقلاب و چلبى ها و غنوشى ها و عمر سليمان هاى ايران متحول خواهند شد.

٣- رژيم چنج٬ رفراندم٬ انتخابات آزاد
در هر دوره با شکست استراتژى اصلاح طلبى زمينه براى تحرک جريانات طرفدار حمله نظامى به ايران و سناريوهاى دست راستى بيرون حکومتى مهيا ميشود. امروز و با قبول شکست استراتژى اصلاح از درون٬ عده اى به اعمال فشار و تغييرات از بيرون اميد بسته اند. سناريوهاى قلابى "دولت در تبعيد"٬ "انتخابات آزاد زير نظارت نهادهاى بين الملل" و يا "رفراندوم" و غيره٬ جملگى بر يک فرض نانوشته متکى است: يا جمهورى اسلامى در آستانه سقوط زير فشار بين المللى عقب نشسته و مثلا خامنه اى استعفا داده است و يا از صحنه خارج شده است٬ و يا خود خامنه اى و سران حکومت اسلامى تحت شرايطى به برگزارى رفراندوم و يا انتخابات آزاد رضايت داده و راسا آنرا برگزار و به نتيجه آن رضايت ميدهد! اين توهمات مزمن که ناشى از بى خطى جريانات راست و مرکز در اپوزيسيون ايران است بارها امتحان شده و شکست خورده است. بويژه نمونه عراق و افغانستان و امروز ليبى و فردا سوريه٬ کسى را متمايل به اين هجويات سياسى نميکند. تمام اين شعارها اگر قرار است به درجه اى تحقق يابند يکى دو شرط ناقابل دارند: اول٬ حمله نظامى به ايران صورت گيرد. آنهم نه در ابعاد حمله به مراکز و تاسيسات هسته اى بلکه در مقياس عراق و افغانستان و اشغال نظامى ايران توسط ناتو. يعنى سياست رژيم چنج نوع بوش و نئوکنسرواتيوها در دستور قرار گيرد. و دوم٬ اين زمانى ممکن ميشود که مردم ايران دچار استيصال سياسى شوند٬ اميدى به تغييرات از درون و متکى به نيروى خود نداشته باشند و از سر ناچارى حاضر باشند به هر سناريوئى براى رهائى از جمهورى اسلامى تن دهند. امروز يک طيف وسيع اعم از راست پرو غربى تا اصلاح طلبانى که از دايره قدرت به بيرون پرتاب شدند تا موئتلفين آنها در جنبش ملى اسلامى به اين سناريو دخيل بسته اند. ممکن است بسيارى از اينها ظاهرا مخالف حمله نظامى به ايران باشند اما تحقق استراتژى "انتخابات آزاد" براى اين طيف از درون جمهورى اسلامى در نمى آيد و فشار غرب اعم از نظامى و سياسى و ديپلماتيک ارکان اساسى تحقق اين استراتژى است. اما براى اصلاح طلبان طرفدار خامنه اى بحث "انتخابات آزاد" روى دوم سکه بحث "اصلاحات دينى" و "مردمسالارى دينى" است. اين دسته خواهان آزادى احزاب ممنوع شده اسلامى٬ داير شدن رسانه ها و روزنامه هاى توقيف شده اسلامى٬ و سعه صدر خامنه اى براى اجراى انتخاباتى است که مجموعه باندهاى حکومت اسلامى در آن شرکت کنند.

۴- سرنگونى و انقلاب    
امروز بيش از هر زمان مطلوبيت سرنگونى جمهورى اسلامى بعنوان پيش شرط تحقق هر درجه از حق و آزادى خود را تثبيت کرده است. نه فقط نتايج سرنگونى از بالا توسط ناتو و آمريکا در عراق و افغانستان و ليبى٬ بلکه بن بست اصلاح طلبى اسلامى و ناتوانى اپوزيسيون راست از ارائه راه حلى مستقل٬ و مهمتر رويدادهاى انقلابى در منطقه خاورميانه و شمال آفريقا٬ حقانيت و مطلوبيت راه حل سرنگونى انقلابى را به جلوى صحنه رانده است. رويدادهاى ايران بدنبال انتخابات و نفس نيازهاى مبارزه سياسى٬ بسرعت جامعه را به اتخاذ عمل انقلابى سوق داد. اين مقطعى بود که از موسوى تا کل اردوى ملى اسلامى و حتى راستها در نفى "خشونت" روضه خواندند. عمل انقلابى در جامعه جملگى اين جماعت را روى ماهيت طبقاتى و ضد انقلابى شان متحد کرد.

اما انقلاب نه امرى دستورى و يا تبليغ اين و آن حزب بلکه يک واقعيت عينى در جامعه است. تصميم جامعه براى عبور از يک حکومت و در دستور قرار دادن امر سرنگونى آن٬ محصول به نتيجه رسيدن روندهائى قديم تر است. انقلاب وقتى حادث ميشود که برون رفت از بحران به روشهاى سابق ممکن نيست. سرنگونى انقلابى وقتى در دستور قرار ميگيرد که باز کردن افق انقلاب عليه کل وضع موجود هيچ مجراى ديگرى ندارد. اين سياست٬ يعنى سرنگونى انقلابى و درهم شکستن قوه قهريه حکومت٬ بويژه با اتفاقات منطقه محتمل ترين سناريوئى است که ميتواند در ايران و در ابعاد گسترده تر و پخته ترى تکرار شود. بدرجه اى که سرنگونى جمهورى اسلامى بدون سازش با ارکان اساسى اين نظام صورت گيرد٬ به همان درجه زمينه متحول شدن نفى جمهورى اسلامى به يک انقلاب کارگرى و سوسياليستى بيشتر است. انقلاب کارگرى در هر حال انقلابى سازمانيافته و آگاهانه توسط يک جنبش و حزب سياسى کمونيستى کارگرى در چهارچوب شرايط انقلابى و يکدوره انقلابى است که در گام اول خود تومار رژيم اسلامى را برچيده باشد. چه بايد کرد امروز ايران جز اين نيست. جامعه به هر روشى متکى شود٬ هر درجه از تجارب منطقه اى و جهانى الهام گيرد٬ نهايتا ناچار است مانع اول آزادى را درهم بکوبد. اين امر نه با "گل دادن به نظاميان"٬ نه با شعار "سپاه و ارتش برادر ماست"٬ نه با التماس براى سر عقل آوردن ولى فقيه و يا قانونيزه و مدنيزه کردن خامنه اى محقق نميشود. هدف انقلابى به عمل انقلابى و سازمان انقلابى و رهبرى انقلابى نياز دارد. بايد نيازهاى اين مبارزه را پاسخ داد. هر درجه توهم به راه حلهاى ضد جامعه نتيجه اى جز سفت کردن بندهاى اختناق نخواهد داشت. طبقه کارگر٬ کمونيستها٬ زنان و نسل جديد آزاديخواه٬ براى تحقق اهدافشان ناچارند مانع جمهورى اسلامى را کنار بزنند و براى تحقق اهداف شان ناچارند اساس تبعيض و ستم و نابرابرى يعنى نظم و مناسبات سرمايه را درهم بکوبند.

چشم اندازهاى کوتاه مدت
جمهورى اسلامى با دولت احمدى نژاد دچار تکانهاى شديد ميشود. بازى موش و گربه در دالانهاى امنيتى رژيم اسلامى بسرعت تمام ميشود. تمهيدات براى رونق بخشيدن به مضحکه انتخاباتى و آب توبه ريختن برسر اصلاح طلبان طرفدار ولايت مطلقه فقيه به جائى نميرسد. اوضاع با محاسبات تحليلگران جمهورى اسلامى پيش نخواهد رفت و فرصتى براى مانور و وقت خريدن نيست. فشارها بر جمهورى اسلامى از هر منفذى بويژه در قلمرو اقتصاد تشديد خواهد شد. اوضاع به سمت شرايط ويژه سير ميکند. اين حکومت رفتنى است. امکان فروپاشى و به جان هم افتادن آنها کم نيست. امکان دست زدن باندهاى حکومتى به عمليات تروريستى و درگيرى نظامى براى حاشيه اى کردن مسائل داخلى کم نيست. هيچ درجه سازش و بند و بست موقتى با غرب نميتواند راه برون رفت از بحران را ترسيم کند و در اين مسير دست جمهورى اسلامى بسته است. اعمال فشارهاى سياسى و اقتصادى کنونى خود را در انفجار اعتراضات و شورش ها نشان خواهد داد. اعتراضاتى که نه به موسوى و شرکا و نه با احمدى نژاد و مشائى و نه به جمهورى اسلامى متکى خواهد شد. دوره پايان جمهورى اسلامى شروع شده است. کارگران و راديکالها و انقلابيون بايد در صف اول براى سرنگونى رژيم اسلامى اسلامى قرار گيرند. اما جدالهاى اساسى تر تازه بعد از سرنگونى آغاز ميشود. جنبش کمونيستى کارگرى در صف اول مبارزه براى سرنگونى شرکت ميکند اما چشمش به انقلاب کارگرى است. براى ما پيروزى در اين جدال در گرو بميدان آمدن طبقه کارگر با پرچم سوسياليستى اش است. *

١٣ جولاى ٢٠١١